سیاه فام و مظلم و مکدر. (ناظم الاطباء) : ز بانگ تبیره به سنگ اندرون بدرید دل در شب تیره گون. فردوسی. چو روشن شود تیره گون اخترم بکشتی ز آب زره بگذرم. فردوسی. دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی. گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی یک کوزه آب از او بزمان تیره گون شود. لبیبی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهرمن و یزدان کند. عنصری. گران گشت از رنج سیمین ستون گلش گشت گلرنگ و مه تیره گون. اسدی (گرشاسب نامه). زمین تیره گون شد هوا تیره رنگ که پنهان شد از گرد رخسار زنگ. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و ترکیبهای دیگر آن شود
سیاه فام و مظلم و مکدر. (ناظم الاطباء) : ز بانگ تبیره به سنگ اندرون بدرید دل در شب تیره گون. فردوسی. چو روشن شود تیره گون اخترم بکشتی ز آب زره بگذرم. فردوسی. دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی. گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی یک کوزه آب از او بزمان تیره گون شود. لبیبی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهرمن و یزدان کند. عنصری. گران گشت از رنج سیمین ستون گلش گشت گلرنگ و مه تیره گون. اسدی (گرشاسب نامه). زمین تیره گون شد هوا تیره رنگ که پنهان شد از گرد رخسار زنگ. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و ترکیبهای دیگر آن شود
تیره رخ. تیره چهر. سیه روی. تیره روی: زحل نحس و تیره روی نگر کز بر مشتریش مستقر است. خاقانی. ز خورشید تا سایه موئی بود که این روشن، آن تیره روئی بود. نظامی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره رخ. تیره چهر. سیه روی. تیره روی: زحل نحس و تیره روی نگر کز بر مشتریش مستقر است. خاقانی. ز خورشید تا سایه موئی بود که این روشن، آن تیره روئی بود. نظامی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
گوی تیره. کنایه از زمین: بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرامت. اسدی. که آویختست اندرین سبز گنبد مر این تیره گوی درشت و کلان را. ناصرخسرو. رجوع به تیره شود
گوی تیره. کنایه از زمین: بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرامت. اسدی. که آویختست اندرین سبز گنبد مر این تیره گوی درشت و کلان را. ناصرخسرو. رجوع به تیره شود